کد مطلب:163168 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:235

مروری بر روایات
در روایت اول از هشام بن حكم از امام صادق علیه السلام در مورد نیاز به رسول و حجت به مصالح و مفاسد و منافع و مضار اشاره می نماید و بحث را از حوزه ی مصلحت عمومی و قراردادهای اجتماعی بالاتر می آورد.

در روایت دوم از منصور حازم از امام صادق علیه السلام و تأیید حضرت برای اثبات حجت، به رضا و سخط الله روی می آورد كه ما ربی داریم و این رب رضایت و سخطی دارد، پس حجتی می خواهد كه هر دو را بیان نماید.


و در روایت سوم یونس بن یعقوب، از مباحثه ی هشام بن حكم با عمرو بن عبید در مسجد بصره حكایت می نماید، كه هشام از وجود چشم و گوش و دماغ و كارهای این حواس سؤال می كند و آن گاه از كار قلب و مغز می پرسد و می شنود كه كار قلب جمع بندی و تمییز در هنگام شك و اختلاف حواس است و می گوید كه: خدایی كه این حواس محدود را در این بدن محدود، بدون امام و حجتی كه در هنگام شك به او مراجعه كنند، باقی نمی گذارد، چگونه این همه خلق را با این همه اختلاف بدون حجت و مرجع می گذارد.

و در روایت چهارم داستان مفصلی را یونس بن یعقوب از اجتماع یاران و متكلمین از اصحاب امام صادق علیه السلام در حضور امام در خیمه ای در كنار حرم پیش از ایام حج، می آورد كه این اصحاب با مردی از شام به بحث و كلام مشغول بودند و امام سر از دریچه ی خیمه بیرون می آورد و انتظار می كشید و ناگاه فرمود: هشام و رب الكعبه، به خدای كعبه این هشام است و جوانی آمد كه تازه سبزه ی خطش دمیده بود.

در بحث هشام با مرد شامی در مورد امامت این نكته ها مطرح است كه آیا خدا در كار بندگانش بیناتر است یا بندگان در كار خود؟ خدا برای این بندگان چه كرده است؟ قرآن و رسول برای رفع اختلاف كافی نیستند وگرنه این بحث و این جلسه برای چیست؟ پس باید خلیفه ای همراه قرآن باشد و هر دوره ای امامی و حجتی حضور داشته باشد.

در این روایات از سخط و رضای حق و از اختلاف امت و از عدم كفایت وحی


برای حل اختلاف به حجت استدلال شده است كه می توان در تمامی آن ها تشكیك كرد و همچون انسان معاصر غرب به خدا و رضا و سخط او روی نیاورد و برای رفع اختلاف ها به روش و راه های دیگر روی آورد.

همان طور كه در روایات اثبات خدا تشكیك می كند و به چرخه ی پیرزن ریسنده و توقف آن توجه نمی كنند كه حركت را مكانیكی نمی شناسند و به حركت دیالكتیكی و خود جوش روی آورده اند.آن چه كه این روایات را توضیح می دهد و طرح بینش سیاسی شیعی را مشخص می سازد، همان قدر و استمرار و ارتباط انسان با خویش و با اشیاء و با افراد است و همان نارسایی و ناتمامی غریزه و تجربه و علم و عقل و عرفان است.